پروژه خوشحال سازی مامان بزرگم با کمک سلام ساختمان موفقیت آمیز بود!

صدای قل قل سماورش همیشه از آشپزخانه می آمد و برایم صدای جذاب و دلنشینی بود، حس خوب در کنار هم بودن خانواده را داشت. این خانه جهان کوچکی بود که در آن رشد یافتم و معنای خانواده و درکنار هم بودن را حس کردم.

اینجا خانه ی مادر بزرگم است.

چند روز پیش با خواهر کوچک ترم به اینجا آمدیم تا مثل روزهای قبل و طبق معمول به او سر بزنیم.

وارد پذیرایی شدیم و بعد از بوسیدن روی ماهش و احوال پرسی های معمول، مامان جون گفت میرم چایی بریزم براتون که بلند شدم و گفتم من میرم بریزم شما بشینید و دستان گرم و فرتوتش را گرفتم و بوسه ای روی آن کاشتم.

وارد آشپزخانه شدم و در کابینت رو باز کردم تا لیوان بردارم که نگاهم به کابینت‌ها و فضای کمی که داشت و آشپزخانه ای که کاملا قدیمی شده بود افتاد، به فکر فرو رفتم و همون لحظه یک فکر بکر به ذهنم خطور کرد.

فکر بکر من برای خونه مامان بزرگم:

بعد از اینکه چای بردم با خواهرم در مورد تصمیمم مشورت کردم و اونم خیلی خوشحال شد و کلی استقبال کرد و گفت چرا زودتر به فکر همچنین کاری نیفتاده بودیم.

دو روز بعد دوباره رفتم به خونه مادربزرگم و این بار یک مهمان هم همراهم داشتم، یکی از دکوراتورهای سلام ساختمان بود!

چطور با سلام ساختمان آشنا شدم؟ کارشون چیه؟

سلام ساختمان یه جور اسنپ خدمات ساختمانیه. یعنی میتونه در شهر خودتون افراد حرفه ای رو در زمینه های زیر معرفی کنه:

• ساخت کابینت و کمد
• انجام نقاشی ساختمان
• اجرای سقف کاذب

چند وقت پیش توی اینستاگرام که میگشتم با پیج سلام ساختمان آشنا شدم و بعد از دیدن مطالب بسیار جذاب و زیباشون پیج رو فالو کردم.

تا همین چند روز پیش که آشپزخانه مادربزرگم رو دیدم و فهمیدم که چقدر کهنه و نامناسبه این تصمیم رو گرفتم و سلام ساختمان را به خونه آوردم تا به آشپزخانه مادربزرگم روح تازه ای ببخشن.

حالا بعد از سه هفته، خوشحالم که فقط با کمی توجه به اطرافم تونستم مادربزرگ عزیزم رو خوشحال کنم و بعد از مدت ها سرحال و با انرژی دیدمش بخاطر تغییرات زیبایی که توی خونش حاصل شده بود.

خوشحالم که تونستم یه کار مفید برای عزیزترین فرد خانوادم انجام بدم و انجام وظیفه بکنم.

خوشحالم که دوست خوبی به نام سلام ساختمان پیدا کردم و آشنا شدم باهاشون و خسته نباشید میگم به تیم زحمت کششون?